پنج دختر و ده خون آشام p19
پنج دختر و ده خون آشام p20
آزوسا:خب الان چیکار کنیم؟
کاناتو:به من و تدی ربطی نداره
رجی: شو و روکی شما دعوا کنید من میرم ماریانم رو خبر میکنم که بیاد شما رو جدا کنه بقیه هم الکی سرگرم یه چیزی باشن
يوما طناب رو آماده کن
آیاتو و لایتو شما پاهاش رو بگیرید موقع تمرین کردن هاش دیدمش از پاهاش خوب استفاده ميکنه و لگد میزنه
دخترا جز راحیل شما هم بگیریدش ببندینش
دخترا:باشع^~^
پسرا:اوک:||
روکی و شو قراره الکی دعوا کنن ولی عوض صبح بدجور میوفتن به جون هم *-*)
رجی:ماریان!
ماری:بله؟
رجی:من دیگه عصاب اینا رو ندارمممم برو جمعشون کن افتادن به جون هم سریععع
ماری:ای.... الان میرم! یه گوش مالی حسابی بدمشون
ماریان به سمت شو و روکی میره و اونا رو جدا میکنه*
رجی از پشت اشاره میکنه که قرار بود الکی دعوا کنن زدن همو داغون کردن*
(وجی:پس داداش ها بقیه چیکار میکردن؟ /سوال خوبی پرسیدی.... مثل برگ چغندر نگاه میکردن و نمیزاشتن دخترا دخالت کنن=-=/عجب... )
يوما و بقیه میریزن سر ماریان و سعی میکنن بگیرنش*
ماریان از بی خبر از هر جا سعی میکنه جلوشون رو بگيره *
و بلخره پس کلی کتک ماریان رو میبندن*
ماری:اهاییی اینجا چه خبرهههههههه ؟ منو باز کنید ببینم
رجی:آروم باش کار داریم باهات
ماری://
کو:گوش بده اما عصبانی نشو
ماری:خب چرا منو بستید؟
شو:چون ممکنه بزنی همه رو شت و پل کنی فرزندم... احتیات شرط اوله
روکی: این یکی رو راست میگی 👌
ماری:دخترا؟
نالیا: اوفففف اول گوش کن
امی نگاهی بسی ترسناک به سوبارو میکند*
سوبارو از ترس روش رو اون ور میکنه*
راحیل در حال جویدن ناخن هایش است*
رجی:خیب سریع میگم راحیل از سوبارو حاملس و قراره بچه رو نگه دارن
و اینکه چون یه نمیه اصیل زاده میشه... خوب تو 3 ماه بچه به دنیا میاد... باید تمام مدت راحیل استراحت کنه چون انسانه خیلی حساسه.....
بعد.... اممم.... باید خون بخوره زیاد.... من براش دارم رو یه ترکیب کار میکنم خون بدنش زیاد باشه و مشکلی پیش نیاد...
ماری:@___@هاع؟
هضم کردن این همه شوک سخته*
ماری:🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بقیه:●-●؟!
ماری:چه شوخی خنده داری... 😂. راحیل میدونی که دیوونه میشم هم خودت هم بچت هم سوبارو و همه میزنم تیکه تیکه میکنم
راحیل: م ماری😭
کو:یا جد کتاب های روکی... آرام
ماری:یعنیییییییییییییییییی واقعاااااااااااااااااااااااااااااا باردارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
سوباروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
سوبارو سریع جیم میزند*
ماریان محکم طناب هارو پاره میکنه *
یه سیلی محکم به راحیل میزنه*
و یقه سوبارو میگیره و محکم میزنتش*
يوما:خدایی چقدر خلهه
لایتو: نالیا چان بسیار سپاس گزارم"^" 🙏
نالیا:یا خدا کشتششش،، برای چی؟
لایتو:خوب شد اون شب جلوم رو گرفتی قانعم کردی و اگر نه الان منم به سرنوشت شوم سوبارو دچار بودم.... °~°
نالیا: دیدی حرف منو گوش کنی خوبه! حالا برو جداش کن
شو و روکی ماریان رو بغل میکنن و از سوبارو جداش میکنن*
شو: ماری چانم آروم باش
راحیل عرر میزند*
ماریان شو رو روی مبل پرت میکنه و روکی هم روی شو میندازه*
شو:له شدم....
راحیل:وایستاااااااااا خودم خواستم... تقصیر من بود
ماری:میدونم عزیزم^^ برای همین میخوام جفتتون رو بفرستم اون دنیا^^
رجی:منطقی باش
ماری:قبل از ازدواج با سوبارو کارای خاک بر سری کرده حالا حاملس این بچه درست نیست
تازه راحیل باید خون بخوره فکر نمیکنم داری تو بتونه خون زیادی که بچه احتیاج داره رو بخوره باید خون تازه باشه
اون موقع راحیل جونش تو خطر میوفته
لامصب هاااا میزاشتید براتون جشن ازدواج بگیریم، ازدواج کنید بعد هر غلطی دلتون خواست بکنید
نالی.... امی.... شما که
نالی و امی:ما کاملا بی گناهیم😶🙌😇
یویی:ماریان سنپای....لطفا صبر کنید...اگه خودشون خواستن... پس با خودشونه و به نظرم اشکالی نداره....کاریه که شده...
یویی از کلم بروکلی بودن در می آید*
ماری: اوفففففففف یقه سوبارو محکم میگیره میکوبه دیوار*
سوبارو:هی دیگه بس کن!
راحیل:الان میکشه بدبخت رووو
((سوال فنی در ذهن همه: پس بقیه باز چرا برگ چغندرن نمیان سوبارو نجات بدن؟؟ /وجی: من بگم؟؟ فک کن سادیسم دارن دارن حال میکنن ببین چی میشه&_&/نظر شما چیست فرزندانم؟؟ ●-●))
ماری:فقط از گل نازک تر بگی و رفتار کنی باهاش اینو بدون خودم شخصا میکشمت
سوبارو:چشم#_#
ماری:هوفففففففففففففففففففففففففففففففففففف
رجی:ولی تو انگار همه چیز رو کامل درباره ازدواج خون آشام ها میدونی.... چطور؟
ماری:عا حوصلم پوکیده بود دفترچه های تو رو خوندم
رجی:همشون رووووووو؟ کی؟
ماری:😇😁😅 داشتی آشپزی میکردی
رجی:بزار بریم عمارت ببین چجور تنبیهت
ماری:عهه چطور خودت برادر ها رفتی بیرون اتاقشون رو بازرسی میکنی؟؟
لایتو:چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایاتو:اتاق مارو برسی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رجی:بهلههه تا چیزهای مزخرف رو بندازم دور
مثل همه فیلم و.... چیز های مزخرفی که لایتو داشت...
لایتو: هااا خیلی نامردی! پس بگو چرا فیلم های قشنگم ناپدید میشدن =-=
(فیلم های هنتای که داشتع رو میگع://)
همه میریزن سر رجی*
سوبارو:لعنتی بیشور چه درد میکنه
راحیل:ولی بخیر گذشت...
سوبارو:آره... بیا تا حواسشون نیست در بریم
راحیل:صبحونه چی؟
سوبارو:بیرون میخوریم... بریم!
و بدین گونه این دو جیم میشوند*
ماری:صبر کنیددددد بسهههه سوبارو و راحیل کوشن؟
آیاتو در حالی که یقه رجی رو گرفته میگه:اونا جیم زدن رفتن نامرد ها
و لایتو در حالی که موهای رجی رو میکشه: ای دقل باز ها
روکی:کافیه هر کاری کرده سلاح بوده و اون مسعولیت شمارو به عهده داره
رجی:ممنان*^*🙏
روکی:وسایل هاتون مرتب باشه امروز رو میگردیم و شب راه میوفتم سمت خونه
همه:اوک
.....
و پایان این پارت*^*