راحیل*

داشتم فکر میکردم موری سان چیکارم داره که یهو خوردم به یه چیزی،.

اکوتاگاوا: هوی کوری‌ ؟

من: کور خودتی و هفت جد و آبادت برو رد کارت تا نزدم شل و پلت نکردم هری..

انتظار داشتم عصبانی شه ولی دم گوشم گفت: هر چقدر خودتو قلدر تر نشون بدی واسه من خانوم موشه ایی.

من: @_@هری فرزندم سرت به جایی خورده.

وای خدااا العان موری سان کلمو میکنه.

در اتاق رئیس:

موری سان: الیس چان تو رو خدا اون لباسی که برات خریده بودیمو بپوش..

الیس:  شکلات اول..

موری سان: باشه باشه اریگاتو الیس چانن‌.

من: اهم اهم.

موری سان: اوهایو گازای ماس راحیل چان.

من: کنچیوا .موری سان مشکلی پیش اومده که منو خواستید.؟

موری سان: هم مشکله هم فرصته..شایعه اون دختر کیمونو پوش رو شنیدی؟

من:کیوکا ؟

موری سان: نه نه این موضوع کاملا فرق داره ببین چویا تونسته یه عکس ازش بگیره.

من: این چرا گوشاش گرگیه؟#_#

موری سان: نمیدونم ولی این دختر مهبت داره ..و مرموز دیروز سه نفرو نفله کرده.بیارش مافیا مهسا چان هم باهات میاد.

من: مهسا‌...چرا ..

موری سان: الیس چان بریم لباستو تنت کنم بدو

قشنگ با آسفالت یکیم کرد محترمانه گفت که براش مهم نیست با مهسا مشکل دارم×_×

العان چه گوری بکنم ؟هوفف

مونومی*

من: عهه چقده کیوتی تو .وای گوشاشو وای دمشو...تو چرا دم داری؟

امی: دختر نفس بگیر..نمیدونم.

من: @_#

کجا زندگی میکنی؟ جایی برای موندن داری؟

امی: هیج جا.

من: پس شبا؟

امی: مجبوری رو اژدها میخوابم.

من:اژدها؟؟؟؟؟

امی: بعدا نشونت میدم تو کافه که نمیشه.

این دختره چقدر مرموزه بزار یه زنگ بزنم موری سان .

من: امیلی چان یه دقیقه بمون اینجا بعد میام

موری سان: کنچیوا مونومی سان!مسشکلی پیش اومده؟

من: رییس یه امروز یه دختر رو که گوش و دم گرگی شکل بود دیدم باهاش دوستم شدم ولی شدیدا مشکوکه

موری سان: چه تصادف شیرینی...!بیارش مافیا زوود.

من: بکشمش؟

موری سان: نه باکا بیارش بندر .

من: اوک

خوببب ببرمش مافیا

من: امی چان شغلی چیزی داری؟

امی: نه..تازه به یوکوهاما اومدم.

من: پس بیا بریم استخدامی جایی که من کار میکنم.

امی: باشه..

من: من میرم حساب کنم..

امی*

تا رفت برای حساب جیم شدم.

من خر تشریف ندارم این مونومی فک کرده خرم بنده اگه دار رو دسته مافیا رو نشناسم که آدم نیستم‌.چنان دورت بزنم مونومی که خودت کیف کنی.

ذن سورانا؟منو ببر آسمان

کونیکیدا*

با تعجب به صحنه مقابلم نگاه کردم.

موری سان: یه بار بیشتر نمیگم بگید اونو کجا گذاشتین.؟

رانپو: چیو؟

راحیل: عمه منو..بابا میگم اون دخترو کجا قایم کردین؟

هوفف خدا بخیر کنه..

مهسا : هوی دراز بد قواره مثله ادم بگو دختره کجاست؟

دازای: توجیب من!

رفت دازای رو بزنه.دازای دماغشو محکم گرفت

دازای: مهسا چان کوتوله مافیا کیه؟؟

مهسا: هوی نکن درد داره نکن...چویاعه خب؟باشه؟ ول کن..

دازای  و آتسوشی زدن زیر خنده..

کیوکا: ببخشید وسط خنده اتون میگم..اون اژدها وسط آسمون چیکار میکنه؟

مونومی: خودشه !خودشه !

من: دختره اژهاعه؟=_=

یهو اژدها اوج گرف و بعد آروم اومد زمین.

رانپو: تو کوری یا خودتو میزنی به کوری نگاه دختره روش نشسته..

دختره: ببخشید آقای محترم..من اسم دارم.

یه نگاه به چویا و دازای کرد:

یه سئوال اون آقاهه چرا نردبونه و اون یکی چرا کوتوله است؟

دازای:@_@

چویا: ●•●

دختره: وایییی چه دختره کاواییی

رفت سمت کیوکا.

کیوکا: اسم من کیوکا است.عضو آژانش کاراگاهی.

دختره: من امیلی ام میای دوست بشیم؟

من: 😶😳😲

موری سان: امیلی چان بیا باما بریم بندر.

امیلی: این دختره مال چه سازمانیه؟؟؟هر جا این بره منم میام.

راحیل و مونومی داد زدن: ما چغندریم؟

امیلی: برگ

چویا: چی؟

امی : گفتم برگ چغندرید..البته تو نه تو چغندری به خاطر موهات میگم..

زد همه ارو با خاک یکسان کرد...

 

 

بعد یک جنگ طاقت فرسا:

 

 

 

 

 

نوموگویم