عروس های قربانی p9

 

 

چویا: نقطه ضعف شیاطین نوره

با طلسم هایی که بهتون یاد میدیم اون هارو به عقب میرونید و در آخر

با شمشیری که آغشته به آب مقدسه و بدنتون که غسل داده شده

نابود میکنید و تمام

شما از پس مراسم بر اومدید

راحیل: خیلی غرون باستانی نشد؟؟ خیلی قدیمیه

بزار به روش خودمون اونا رو شکست بدیم

چویا: با روش گریه؟ لوس کردن خودتون؟؟

راحیل: ای کسی که لباس تاریکی پوشیدی به نام پروردگار از من اطاعت کن

باشد که نور تاریکی را از بین ببر

در همین موقعی که راحیل داره ورد جن‌گیری که ماری یادش داده رو میخونه چویا به زمین میوفته و از درد داد میزنه

راحیل ورد رو تموم میکنه

راحیل: دیدی؟

چویا: واقعا از جنگیر ها متنفرم... ولی اونا شیطانن به این چیزا نابود نمیشن

راحیل: ماریان فقط چند جمله یادم داده، اون جزو جنگیر های برتره

چویا: تف:||

باشه ببینیم به روش خودتون چیکار میکنید

تق تق تق *

چویا: کیه؟

اکوتاگوا: منم چویا سان، لطفا آماده بشید به مدرسه بریم

چویا: اههه باشه

یه سوال

دختر هارو چیکار کنیم؟

اکوتاگوا: دازای سان گفتن ایشون امروز رو نمیرن چون ماریان سان حالشون خوب نیست نمیشه تنهاشون گذاشت و اگر نه ممکنه فرار کنن

دختر ها مهسا و نایسا نمیدونن لطفا برای حفظ آرامش امارت چیزی نگید 

ممنون 

چویا: باشه، چرا انقدر رسمی حرف میزنی؟ 

اکوتاگاوا: ها؟ 

چویا: ها نه بله 

قیافه شما:  =-------=

قیافه اکو: =_____= کامیساما شفاش بده 

قیافه راحیل:  #=____=# امین، خدا بهت صبر بده اکو چان 

اکو می‌رود*

چویا:|||||||||||||||||||||||||||||||||~

چویا لباس های راحیل رو بش پرت میکنه*

راحیل: عین آدم لباس بده 

چویا: خفه شو، هر جور که دلم بخواد باهات رفتار میکنم سریع بپوش

راحیل: چشم 

چویا: گوش شیطون کرد چه حرف گوش میده & _&*

چویا میره جلو *

خودم میپوشونم، دکمه های لباس راحیل رو باز میکنه*

راحیل: هی... 

چویا: هیس 

چویا لباس راحیل رو در میاره به بدنش خیره میشه 

یه کم بالاتر از سینش دندون های نیشش رو فرو میکنه و از پشت کمر راحیل رو ميگيره 

خونش رو ميخوره 

راحیل بغلش میکنه*

چویا: هاع؟؟ %___% این چرا همکاری میکنه؟؟ یه چیزیش شده 

راحیل: مگ خودت نگفتی حرفی نزنم؟ 

چویا: اصن انتظار نداشتم گوش بدی 

راحیل: بدو تا اکو صداش در نیومده 

چویا: & ____& بش 

با نوازش بدن راحیل یونیفرمش رو میپوشونه

خودش هم پیرهنش رو درمیاره 

چویا به سمت راحیل بر میگرده که میبینه راحیل قرمز قرمز شده و زل زده به چویا 

چویا: هااا چیعع؟ 

سعی میکنه اهمیت نده* 

ععع به من اونجوری نگاه نکن نمیتونم لباس عوض کنم 

چویا با خجالت راحیل رو به اون سمت بر میگردونه و راحیل هم آب گشته از خجالت *

راحیل یهو از پشت چویا رو بغل میکنه*

چویا: تو؟... 

راحیل: بزار انرژی بگیرم

چویا: ها؟ 

انرژی میخوای ها؟ 

راحیل رو روی تخت میندازه 

بزار بهت انرژی بدم... 

چشم های راحیل رو ميگيره و با ولع راحیل رو میبوسه 

از گوشه لب راحیل خون میاد 

خون رو با زبونش لیس میزنه 

راحیل رو روی پاهاش میزاره درست روی (چ*ی*ز*ش) 

محکم بغلش میکنه و شروع میکنه و بالا و پایین کردن 

(لباس های راحیل و خودش سر جاشه) 

راحیل: اینجوری.   نمیخوام....

چویا: خوشت نمیاد؟ میدونم تحریک شدی... تو هم مثل دختر های دیگه، نمیتونی جلوی لذت بردنت رو بگیری... 

راحیل چیزی نمیگه*

راحیل: قلقلکم میاد.... خو... 

چویا: این همون حسیه که تحریکت میکنه 

حرکاتش رو هات تر میکنه*

چویا: دفعه بعدی از روی لباس نمیکنم واقعن میکنم 

راحیل سرش رو توی گردن چویا فرو میبره و دستاش رو دوزش حلقه میکنه *

چویا: چیشده:')؟ 

راحیل: اسکینانده.... (دوست دارم)... 

چویا: & - & 

راحیل: همین جوری بمون.... دوست دارم... 

چویا اولین بار بود همچین چیزی میشنوه *

چویا‌: پس راسته میگن معشوغه خون آشام شیرین میشه.... 

راحیل:  :/؟؟ 

چویا: حاظری برای من بشی؟ معشوغه یه خون آشام؟ 

راحیل: اممممم.... اوهوم

محکم چویا رو بغل میکنه*

چویا: دازای گفته بود گول نخوریم.... لعنتی.... هیچی نمیشه 

پاشو تا بقیه صداشون در نیومده بریم 

راحیل که با گوجه هیج فرقی نمیکنه همون طور که سرش پایینه با چویا راه میوفته*

چویا: صبر کن.... اینو بگیر.... زیر دامنت قایمش کن... 

راحیل: شراب قرمز؟ چه بطری بامزه ای 

چویا: به هیچ کس نگو بین کلاس ازت میگیرم 

نمیزارن بخورم... قایمکی باشه؟ 

راحیل: باش... 

چویا: حرف گوش کن میشه چه کیوت میشه..... 

می‌روند پیش بقیه*