عروس های قربانی p10

 

و بلی همگی آماده گشتن تا به مدرسه بروند:|

در راه 

نایسا: راحیل یه دونه ازون شکلات هات رد کن بیاد :| دهنم تلخه:|

راحیل: مگ خودت تو کیفت نداری؟ 

نایسا: اتسوشی خوردش:/

راحیل: برا منم چویا خورد:/

چویا: هههههه؟ من یه دونه خوردم بیشور 

راحیل: بیا بابا آه 

نایسا: خسیس:||~

مهسا یواشکی در دهانش چیزی می‌خورد *

اکو: چی ميخوری؟. 

مهسا: هیچی

اکو: بنال چی خوردی؟ 

مهسا شکلات را در دهان اکو فرو میکند:|||

مهسا: این 

اکو: بی ادب، انگار باید ادب یادت بدم

مهسا: باید مگه هر چی میخورم تو بدونی فضول؟ 

راحیل و نایسا: بیشعورررررررررررر ازون شکلات ها داشتی به ما نمیدادیییییی؟ 

اکو:.... 

چویا:...... 

اتسوشی:....... 

مهسا: ععع برای خودتون رو خوردید، همش برای منو میگیرید خوب..... 

اکو: بگو چرا غایمکی می‌خورد.... حق داره.. باید به من بگی هر چیزی رو

مهسا: مگ شوهرمی؟ 

اکو صورتش سیاه و سفید و سرخ میشود:|||~*

چویا: این قیافه اکوتاگاوا را تا حالا ندیده بودم

اتسوشی: خجالت کشیدنش هم باحاله، هم اخمو

اکو: اهم اهمممممممممممممممم

دست مهسا رو بشکون میگیره*

مهسا:اییی دردم گرفت الاغ 

اکو: همین الان معذرت خواهی کن

مهسا با نگاه کردن به چشم های وحشتناک اکو در جا معذرت میخواد :¦

مهسا: سومیماسه....

راحیل: هوی مهسا من رو اذیت نکن بادمجون :|

نایسا: یخ چال فیریزر دو جداره 

اتسوشی و چویا:😐😐😂😂🤣🤣🤣

اکو عصبانی به بیرون خیره می‌شود*

مهسا سرش پایین و در دلش میخندد*

شیشه ماشین ترک می‌خورد *

چویا: اوه آنقدر اخم کرد شیشه هم ترک خورد 🤣

پخش و پلا میشوند*

با دیدن نگاه های وحشتنلک اکو و حاله سیاه  دورش خنده در دهن همه میماسه

به مدرسه می‌رسند و می‌روند بر سر کلاس های کوفتیشان:/

طبق معمول اکو مسعول طرح سوال های امتحان که انیشتن هم نمیتونه حلشون کنه و تصحیح کردن اون هاست

چون دخترا تازه واردن نیاز نی امتحان بدن:|

چویا: هوی راحیل.... این چی میشه؟؟ حلش کن

راحیل: برام زنگ آزاد پشمک میخری؟ 

چویا: نه 

راحیل: منم نه:/

چویا: باشه میخرم فقط بنویس که نمرم کم بشه جریمه دارم 

فکر های شیطانی به ذهن راحیل میرسد*. 

راحیل: پس باید بم زور نگی، منو ببری بیرون، پیتزا هم میخوام

چویا: وقتم تموم شد بدو بیشعور سواستفاده گررر

راحیل: یاح یاح 

چویا: باشه قبول"^^^" 

راحیل مانند فشفشه حل میکند*

اکو: باز این چویا حتما تقلب میکنه...... 

اتسوشی: نایسا ج اینو بده 

نایسا: عاا خودت حل کن

اتسوشی: تا 3 شمردم و اگر نه 

نایسا: الان میگم میخوای تقلب کنی 

اتسوشی: یه چیز خوب بهت میدم 

نایسا: چی؟ 

اتسوشی: سوپرایزه

نایسا مانند عقاب برگه را در هوا قاپیده و حلش می‌نماید *

به خاطر کتک ها، جریمه ها و درس های ماری نایسا و راحیل چنان امتحان می‌دهند*

مهسا: خوب شد ماری با زور بهشون یاد داده و اگر نه میخواستن دوباره بندازن سر منT^T

اکو: خب وقت تمومه تا من برگه هاتون رو تصحیح میکنم فعالیت صفحه 679‪ رو حل کنید

بقیه: بله اکوتاگاوا سنپای=--=

اکو با سرعت و دقت تمام تصحیح میکند*

چویا: انیشتن شماره دو#-#

نوبت به برگه های چویا و اتسوشی میرسه 

اکو چشماش از حدقه در میاد بیرون 

اکو: این.... این... این... چیهههه.... ؟؟؟؟ 

زنگ ميخوره*

اکو: مهسا، نایسا، راحیل، چویا، آتسوشی بمونید 

اکو: این چیه؟؟؟؟؟ این چه وضعشه؟؟ من اصلا نمیتونم باور کنم..... 

نمره 99 از صد گرفتیددددددددددددددددددد

این بی ثابقسسسسسسسسسسسسسسس عمرا شما بتونید همچین چیزی بگیریددددددددددددد

مگر با تقلب ولی اینا واسه تقلب زمان میبرهههه

چویا: ما اینیم دیگه 

اتسوشی:ههه انگار چی شده 

مهسا: مگه تا حالا چند بوده نمرشون آنقدر تعجب کردی؟ 

اکو: منفی 100‪

مهسا، راحیل، نایسا: ......... 

راحیل: مگه منفی صد هم داریم؟؟؟ 

اکو: اینا رکورد شکوندن 

نایسا: حق داری قیافت اونوری بشه 

اکو: شما کمک کردید اره؟ 

چویا و اتسوشی با نگاه هاشون به راحیل و نایسا میفهمونن که چیزی نگن

راحیل: نه.. 

نایسا: ها..  نه....

اکو: اگه راستش رو بگید 

عینکش رو درست میکنه*

خودم براتون شکلات مخصوص درست میکنم

راحیل و نایسا: همشو ما حل کردیم 

چویا و آتسوشی : ای آدم فروش ها

راحیل: مگ تو آدمی؟ خون آشامی😋

چویا و اتسوشی پوکر میمانند*

راحیل: ما درست حل کردیم:|

حالا کیف پولتو رد کن بیاد برم بخرم گشنمه:|

کیف پول اتسوشی و چویا رو گرفته و میروند*

مهسا: منم برم؟ 

اکو کیفش را در می‌آورد و 50 دلار به مهسا پول میدهد*

مهسا:&__________&

اکو: برای من چایی و انجیر بگیر با کیک، برا خودت هم یه چی بگیر 

مهسا: مرسییییی

اکو رو بغل کرده و میرود*

اکو هنوز در شوک بغل مهسا است که از اون ور چویا و اتسوشی آرام آرام دارند فرار میکنن*

اکو: خوب شما دوتا

چویا: نهههههههههههههههههههههه 

اتسوشی: نهههههههههههههههههههههه 

اکو به زور اونها رو قول و زنجیر کرده و بهشون تمامی سوالا و درس هارو میشینه یاد میده 

چویا: خود جهنم اینجاست عرررررررررر

راحیل پیتزا و پشمکش را می‌خرد و کوف... یعنی نوش جان می‌کند :|

نایسا نیز همچینین:|

مهسا هم برای خودش چایی با کیک و برای اکو هم همان را میخرد*

به سوی اکو می‌رود *

در رو باز میکنه که با صحنه ای خنده دار رو به رو میشه 

چویا و اتسوشی با طناب به صندلی بسته شدن

و قیافه هاشون وا رفته 

اکو: جواب بدیددددددددد مسعله به این سادگی 

دلیل عدد پی چیه؟؟؟ 

چویا: 3 تا تخته اندازه دیوار نیوتون نوشت تا بتونه حلش کنه از ما چه انتظاری دارییی؟ 

اتسوشی: ولمون کنننننن

مهسا خندش میگیره*

اکو: دیر کردی! چایی و انجیر کيکش رو میگیره

مهسا: همیشه با خودم فکر میکردم خون آشام ها افسانن یا اینکه خیلی کمن، فکر میکردم کلا با ما متفاوت باشن، ولی حالا که میبینم هیچ فرقی با بقیه ندارید 

مثل ما ها هستین.... مثل پسر های دیگه.... 

بامزه ^^

اکو، چویا، آتسوشی: ......... 

اکو: عین فرشته میدرخشه 

چویا: اینطور فکر میکنی؟ 

اتسوشی: هه طرز فکرت جالبه، خوشم اومد 

مهسا: :/؟؟ 

.................................................................

آهای آهای نویسنده بدبخت داستان رو یادتون نره!. 

منی که با کلی امتحان های ترمممم سختتتت دارم اینجا مینویسم و ماجرا رو تعریف میکنم:|

یادتان نرود:|

دستمم درد نکنه:|

نمی‌گید چه بلایی بر سر من بدبخت اومد ؟؟ 

تا اینجا خنده دار بود اگه تصورش کنی نه؟ 

یاح یاح 

حالا که به من که تنها تو وضعیت بد پیش دازای هستم فکر نکردید 

قراره اشکتون در بیاد 

حالا چطوری؟ 

می‌بینید 😜

یاحححح یاححححححح چه کیفی دهد 

اشکتان را در بیاوردم

می‌رود تا کلی نقشه شیطانی بکشد*

بقیه را نیز در کف میگزارد*

تا بعد 

جانه^^

 

 

 

با راحیل، مهسا، نایسا، اشکتان را در میاورم:)